اساطیر نورس یا اساطیر نوردیک به اسطورههای مردم اسکاندیناوی گفته میشود. منابع اساطیر نورس برخلاف اساطیر یونان یا مصر محدود هستند و به چند دست نوشته و منظومه محدود میشوند که مشهورترین آنها ادای شاعرانه است، اما شکی نیست که در نظر اقوام باستانی شمال، ایزدان و اسطورهها بسیار اهمیت داشتند و بسیاری هم ریشه خاورمیانهای دارند. در عوض به خاطر رواج کافرکیشی از سده دهم میلادی و سلطه وایکینگها و قبایل ژرمنیدر آن دوره این منابع نسبت به منابع اساطیری دیگر متأخر تر هستند و در برخی موارد جزییات کامل تری دارند
آس ها : آسیر ایزد و آسینجور ایزدبانو
مجموعه خدایان اصلی مردمان نورس که شامل اودین (خدای اصلی) و فرزندان او میشدهاست (اودین ماهیتی بسیار متغیر و عجیب داشت گاهی خوب و گاهی بد). خدای مهم دیگر ثور، حامی جنگجویان بود. اما اکثر این خدایان به مفاهیمی چون قدرتطلبی و جنگ روی قلمرو بسته بودند. این خدایان اساطیر نورس که اصلیترین دستهٔ آنها را ازیز گفتهاند به قدرت خدایان اساطیری کهن نبودهاند. از جمله آنکه میرا بودند و سیبهای جوانی جاوید ایدون منبع اصلی نیروی آنها بود.
آس ها یکی از دو گروه اصلی خدایان قبل از مسیحیت، در بین نورسها و دیگر اقوام ژرمنیبه شمار میروند. آنها در آسگارد یکی از نه جهان اساطیر نورس که در مرتفعترین و روشنترین شاخههای درخت جهان ایگدراسیل قرار داشت، زندگی میکردند. در منابع نوردیک،اودین رهبری آنها را به عهده داشت و ایزدانی که تحت رهبری او قرار داشتند عبارتند از: بالدر ایزد زیبایی، براگی ایزد سخنوری، تیر ایزد جنگ، ثور ایزد آذرخش، لوکی ایزد آتش و شرارت، فورستی ایزد قضاوت، ویلی و وه برادران اودین، فریر ایزد باروری که در اصل عضو گروه ونیرها بود، نیورد ایزد دریاها عضو دیگری از ونیرها، هایمدال نگهبان پل بیفروست و هودر ایزد نابینا، و در طرف دیگر ایزدبانوهایی شامل فریا الهه باروری، فریگ همسر زیبای اودین و ایدون، ایزدبانوی نگهدارنده سیبهای جوانی بودند.
یوتون ها
یوتونها یا ژیانها، یا غولها در برخی نسخهها دشمنان اصلی آسها بودند. اینان بازماندگان غولهای یخی اولیه بودند و هماورد نهایی خدایان به شمار میآمدند.
یوتون (به زبان نروژی باستان: Jötunn یا به صورت جمع jǫtunn) در اساطیر اسکاندیناوی، غولهایی از نژاد ارواح طبیعت و دارای نیروهای مافوق انسانی بودند که در یوتون هایم ، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس زندگی میکردند. یوتونهایم توسط کوههای مرتفع و جنگلهای انبود از میدگارد، سرزمین انسانها جدا شده بود. این غولها به چندین نوع مختلف تقسیم میشدند، اما غولهای یخی جزو رایجترین آنها به شمار میرفتند. پایتخت یوتونهایم، شهر اوتگارد نام داشت و به عنوان دژ غولهای یخی و همچنین خانه ایزد شرارت لوکی به شمار میرفت.
با کشته شدن یمیر، کل نژاد غولان یخی بهجز دو تن در خونش غوطهور گشتند و پس از آن نژاد جدیدی از غولان به وجود آمدند.
ونیرها
دومین گروه خدایان اسکاندیناوی و خویشاوندان آسها بودند. اینان سرزمین خاص خود را داشتند که واناهایمنامیده میشد. اینان برای صلح با آسیرها، گروگان مبادله کردند. نیورد پدر آنها بود. ونیرها بیشتر خدایان باروری و زراعت بودند.
ونیرها در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از دو گروه خدایان هستند که در ونههایم زندگی میکنند. ونیرها ایزدان و ایزدبانوان باروری، حاصلخیزی و خرد هستند که میتوانند آینده را پیشگویی کنند. نام دنیای ونههایم از نام اینان گرفته شدهاست. آنها به عنوان آورندهٔ سلامتی، جوانی، باروری، بخت و ثروت و استادان سحر و جادو در نظر گرفته میشدند. ازجمله ونیرها میتوان به فریا، فری ونیورد اشاره کرد.
پس از جنگ آسیر و ونیر، که بین آسیرها و ونیرها به وقوع پیوست، ونیرها به آسیرها ملحق شدند و حتی در بسیاری مواقع آنها را با آسیرها یکی میپنداشتند. در تفسیرات بیان شده، برای اطمینان از برقراری این صلح گروگانهایی در میان خود داد و ستد کردند. ونیرها بلندآوازهترین ایزدان خود شامل نیورد و فرزندانش را ارسال کردند و در مقابل آسیرها هونیر، مردی بلندقامت و خوشرو را به همراه میمیر، خردمندترین مرد در میان آسیرها را فرستادند.
نورن ها
نورنها در اساطیر اسکاندیناوی نیمه الهگان، یا فرشتگان سرنوشت هستند. این سه خواهر به نامهای اورد (به معنی سرنوشت)، ورداندی (بایستگی و ضرورت) و اسکولد (زمان حال) هم سرنوشت انسانها و هم سرنوشت خدایان و هم جریانهای طبیعی و دائمی کیهان را کنترل میکنند.
نورنها (Norns) در اساطیر اسکاندیناوی نیمه الهگان، یا فرشتگان سرنوشت هستند. این سه خواهر هم سرنوشت انسانها و هم سرنوشت خدایان و هم جریانهای طبیعی و دائمی کیهان را کنترل میکنند. آنها همچنین نگهبان چاه سرنوشت، اورداربرونر، در زیر یکی از ریشههای ایگدراسیل در آسگارد هستند.
وظیفه و ماموریت مهم دیگر نورنها مراقبت و رسیدگی به ایگدراسیل است. از آنجا که این درخت همواره در معرض خطر قرار دارد و در حال فساد است، نورنها با پاشیدن گل و آب چاه سرنوشت، سعی در توقف و یا حد اقل کند کردن این روند دارند.
در بعضی روایت ها، نورنها همچنین در امر وضع حمل و تولد نوزاد به مادر و فرزند کمک میکردند، و در بعضی موارد چنین تصور میشده که هر شخص، نورن مخصوص به خود را دارد.
کیهان شناسی، جهانهای نهگانه
در اساطیر نورس نُه جهان گوناگون وجود دارد، که گرداگرد درخت جهان،ایگدراسیل، گسترده شدهاند. این نه جهان به صورت گروهی در اشعار ادای شاعرانه ذکر شدهاند. با این حال در هیچ یک از منابع، لیست دقیقی از اینکه کدام جهانها شامل این تعداد میشدند را نداده است.
تالاری به نام والهالا نیز در آسگارد ساخته شدهاست که در آن جنگجویان کشته شده،اینهریار، در انتظار نبرد نهایی، راگناروک، به سر میبرند. سرزمین آسگارد و میدگارد، اقامتگاه انسانها بوسیلهٔ پل رنگینکمان بفروستبه یکدیگر متصل هستند.در میان آسگارد دشت بزرگ ایداوول یا ایدا جای دارد که خدایان در این دشت در تالاری به نام گلادرهایم و ایزدبانوان در تالاری به نام وینگولف جمع شده و مورد موضوعات مهم به تصمیمگیری میپردازند. خدایان همچنین هر روز بر سر چاه سرنوشت، اورداربرونر که در زیر ریشهٔ ایگدراسیل در آسگارد است به گفتگو میپردازند.
الفهایم در بالاترین طبقه جهان نورس، در کنار آسگارد و واناهایم قرار دارد. فریر ایزد نژاد ونیرها، فرمانروای الفهایم و الفهای روشنایی به شمار میرفت. الفهایم، اِلفهای روشنایی و حتی اِلفهای تاریکی سرزمین سوارتالفهایم، هرگز در منابع و افسانههای ژرمن و نورس شرکت نداشتهاند و فقط نام آنها در حال عبور از چندین مکان ذکر شدهاست.اِلفهای روشنایی موجودات زیبایی بودند و به عنوان فرشتگان نگهبان ایزد فریر به شمار میرفتند. آنها همچنین ایزدان جزئی طبیعت و باروری بودند و میتوانستند با دانشی که از قدرتهای جادویی داشتند به انسانها کمک، و یا مانع کار آنها شوند.
میدگارد تنها سرزمین قابل مشاهده در بین نه جهان بود. بر طبق افسانهها، میدگارد از به هم پیوستن اندام یمیر، اولین مخلوق اساطیر اسکاندیناوی پس از کشته شدنش توسط اودین و برادرانش به منظور محافظت از بشریت در مقابل غولها درست شدهاست. ایزدان با حمل پیکر عظیمالجثه او به داخل گینونگاگپ، زمین را از گوشت تن و صخرهها را از استخوانش پدید آوردند. آنها تخته سنگها و قلوه سنگها را از دندانها و استخوانپارههای تن او پدید آوردند، خونش را به دریاچهها و دریا، جمجمهاش را به آسمان فراز زمین بدل کردند و از چهار سو، چهار کوتوله (شمال، جنوب، شرق و غرب) در هر سمت گماردند تا جهان را نگه دارند. آنها گیاهان و درختان را از موی یمیر برآوردند و مغز او را بر آسمان پاشیدند تا ابرها را پدید آورد و در انتها از ابروهایش میدگارد، سرزمین انسانها را خلق کردند.
میدگارد یکی از جهانهای میانی در ایگدراسیل به شمار میرفت و در زیر آسگارد، اقامتگاه ایزدان جنگاور اسکاندیناوی قرار دارد و در نیمهراه از شمال مابین نیفلهایم، سرزمین یخ و در جنوب آن موسپلهایم، منطقه آتش قرار گرفته بود. میدگارد و آسگارد بوسیلهٔ پل رنگینکمان بیفروست به یکدیگر متصل هستند.میدگارد توسط اقیانوس عظیم صعبالعبوری احاطه شده بود. در داخل آبهای این اقیانوس ماری عظیمالجثه به نام یورمونگاند زندگی میکرد. این مار آنچنان رشد کرده و بزرگ شد، که دورتادور زمین را گرفت و سرش به دمش رسید.
.یوتونهایم در بخش میانی کیهانشناسی نورسها قرار داشت و توسط کوههای مرتفع و جنگلهای انبوه از میدگارد، سرزمین انسانها جدا شده بود. این سرزمین در مناطقی پوشیده از برف و خارجیترین سواحل اقیانوسها قرار داشت. یوتونهایم و آسگارد اقامتگاه ایزدان، بوسیلهٔ رود ایوینگ که هرگز یخ نمیبست از یکدیگر جدا میشدند. چاه الهام و آگاهی میمیر نیز در یوتونهایم، زیر ریشههای درخت جهان ایگدراسیل واقع شدهاست.
سرزمین یوتونهایم بیشتر شامل سنگ، بیابانها و پوشیده از جنگلهای انبوه است، و غولها غذای مورد نیاز خود را از ماهیهای رودخانه و حیوانات جنگل تأمین مینمودند چون زمین حاصلخیزی در یوتونهایم وجود نداشت. تمام این جهان از جسد اولین یوتون به نام یمیر، که توسط اودین و برادرانش کشته شده بود، به وجود آمده است. یوتونهایم توسط ثریم، پادشاه ترسناک غولان یخی فرمانروایی میشد. لوکی ایزد شرارت نیز زاده این سرزمین است، اما بعدها توسط آسیرها پذیرفته شده و در آسگارد ساکن شد. قلعه اوتگارد بسیار بزرگ بود به طوری که نوک آن به سختی قابل مشاهده بود و دور تا دور اقامتگاه غولان را پوشش داده بود. این قلعه توسط لوکی فرمانروایی میشد. قلعهٔ دیگر «گاستراپنیر» خانه ماده غولی به نام منگلاد بود
موسپلهایم منطقهای گرم و سوزان، پر از گدازه، شعلههای آتش، جرقه و دوده بود. این سرزمین در جهت مخالف جهان برف و یخ نیفلهایم قرار داشت که بدین سبب یخهای واقع در نیفلهایم توسط بادهای گرم سرزمین سوزان موسپلهایم بوجود آمده بود. یخها به ذوب شدن خود ادامه میدادند و از قطرات آنها اولین مخلوق زنده، یمیر پدید آمد.این سرزمین توسط سورت و همسرش سینمارا فرمانروایی میشد. سورت در نبرد نهایی راگناروک درخت جهان ایگدراسیل را توسط شمشیر سوزانش به آتش کشیده و یکی از خدایان نژاد ونیر به نام فریر را از پا در میآورد.
هلهایم توسط ایزدبانوی هل، دختر ایزد شرارت لوکی و غولی مؤنث به نام آنگربودا فرمانروایی میشد. این مکان سرد و تاریک هشتمین واحد در طبقات نهگانه کیهانشناسی نورسها و خانهای برای مردگان بود که در مرز بین جهان نیفلهایم پایینترین طبقه در عالم نورسها و سوارتالفهایم قرار داشت. به دلیل وجود رود گول که از چشمههای الیواگار سرازیر شده و هلهایم را دور میزد، هیچ کس قادر به ترک این مکان نبود. وقتی کسی پا به هلهایم میگذاشت، اگر خدا هم بود دیگر نمیتوانست از آنجا خارج شود. انسانهای گناهکار و افرادی که براثر بیماری و کهولت سن جان خود را از دست دادهاند بههلهایم فرستاده میشدند، در طرف دیگر کسانی که با شجاعت در میدان نبرد کشته شده بودند به والهالا اعزام میشدند. دروازهٔ ورود به این سرزمین توسط سگی نگهبان به نام گارممحافظت میشد و غول «Hraesvelg» به شکل عقابی بر لبهٔ این جهان نشسته و نظارهگر هلهایم بود.