خیلی وقت بود که دیگه اینجا پست نمیذاشتم. وقتی اخرین پستم ،گرگ مغول رو گذاشتم. یه مدت بود که بازدید نداشت وبلاگ. پس یه جورایی ولش کردم و رفتم سراغ وبلاگ دومم تصور کن و نوشته های خودم رو اونجا گذاشتم ولی حالا که میبینم هر روز بازدید دارم و کارایی که میکنم دیده میشه سعی می کنم بیشتر بیام اینجا.
ممنون به خاطر بازدیداتون لطفا نظر هم بذارید و نظرتون رو نسبت به کتابا بگین.
یه داستان پر از خون و اتش و مرگ. داستان گرگی که طرد شد اما خیلی زود برگشت و دنیا رو مثه اسمان صاف و غرق در صلح، متحد کرد. به لطف تنگری ، نظم و قاطعیت. از زبان نزدیک ترین سردارش، کسی که زمانی که هیچ نداشت مریدش شد.
شاید باید به عنوان یه ایرانی از چنگیز بدم بیاد اما قبل از اینکه موقع خوندن این کتاب احساس نفرت کنم. به تموچین،قاآن اقیانوس، احترام میذاشتم. کسی که اونقد باهوش بوده که بتونه نیمی از دنیا رو به صلح برسونه هر چند از راه نادرست.
توصیه میکنم این کتاب رو حتمن بخونید. دنیای عجیبی داره.
ضمن تسلیت ایام سوگواری
یه داستان پوارویی که در جریان یه سفر مصرگردی روی نیل اتفاق میوفته، پر از شخصیت و داستان فرعی
خیلی دوست داشتم این کتاب رو بخونم اما پیداش نمیکردم و وقتی تو زندگی پیشتاز دیدمش واقعا خوشحال شدم. با این حال فقط جلد یکشه و جلد دوش عملا توی اینترنت پیدا نمیشه.
با تشکر از lionheart
یه داستان جنایی متفاوت. باز هم پوارو باید قاتل رو پیدا کنه. اما بعد از 16 سال. حتما این کتاب رو بخونید. یه تجربه جدید و دلچسبه
از: فارست
یه مجموعه بی نظیر در مورد اموزش جادو به یه پسربچه به نام "گد" تا زمانی که ساحر اعظم میشه و ماجراهایی که پس از اون رخ میده.
یه کتاب جذاب عاشقانه از ویکتوریا هولت. در مورد یه دختر نوجوون دورگه انگلیسی-المانی که با یه گم شدن تو جنگل نزدیک مدرسه شبانه روزیش وارد یه ماجرای پیچیده بین دو شاهزاده المانی میشه. به نظرم حتما بخونیدش.
وقتی شاهزاده شریر رو گذاشتم فک میکردم خود نغمه رو هم گذاشتم ولی یادم رفته بود. یه مجموعه خیلی خیلی قشنگ و پیچیده. حتما بذاریدش تو لیست کتاباتون.
یه کتاب فرعی دیگه که تازگیها وستروس منتشرش کرده در واقع مجموعه سخنان حکیمانه و طنز تیریون لنیستر در مجموعه کتابهای نغمه ای از یخ و آتشه که به صورت یه کتاب جدا جمع شده. مترجم این کتاب Barristan selmy ه. که ازش ممنونیم :)
ﯾﮏ ﭼﺮﺍﻍ ﺟﺎﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﻏﻮﻝ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﺭﺯﻭﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ . ﻫﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﮑﯽ ﺑﻮﮔﺎﺗﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﺘﯽ ﺗﻔﺮﯾﺤﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﯾﮑﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ
ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﯾﮏ ﺳﺎﯾﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﯿﺲﺑﻮﮎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻓﻀﺎﻧﻮﺭﺩﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﺮﯾﺦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺣﺎﻻ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺟﺎﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﮕﯿﺮ . ﻧﻔﺮ ﻧﺨﺴﺖ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﭘﻮﻝ
ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ، ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﻮﻝ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻥ ﯾﮑﯽ 3000 ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﯿﻦ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺛﺮﻭﺕ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﺮﻭﺩ .
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺣﻞ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﯼ
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ، ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ : « ﺍﮔﺮ ﺷﻔﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ، 500
ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ .«… ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ « ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ» ، ﺍﺭﺍﺋﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺍﺳﺖ . ﮐﺴﯽ ﻧﺬﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭﻭﻍﮔﻮﯾﯽ ﯾﺎ
ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ.
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻠﻪﭘﺎﭼﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺻﺒﺢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﻨﮕﮏ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻞ
ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﻭﺳﺖﺷﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞﻫﺎﯼ ﻣﺪﻝ
ﺑﺎﻻ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖﺷﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ
ﻭﺿﻊﺷﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﯿﺴﺖ، ﻃﺮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﯼ
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﯿﻤﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎ ﻣﯽﭘﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺑﺨﺮﻧﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﯽ ﭼﺸﻢﻭﻫﻢﭼﺸﻤﯽ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺭﻩﻧﺸﯿﻨﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ
ﺗﺎ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﻧﺘﺎﻓﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ
.
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻃﻼﯼ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﻻﺭ ﻭ ﯾﻮﺭﻭ ﺧﺮﯾﺪﻩﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﭘﯽ
ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺳﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺻﺒﺢ، ﻇﻬﺮ ﻭ ﻋﺼﺮ، ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺭﺯ
ﻭ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺁﻥ ﺳﻮﺕ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﻭ ﻧﭻﻧﭻ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ
ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ
.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺧﻮﺩ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺳﺎﯾﺪﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ
ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥﻫﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ
.
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ﻗﺴﻂ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ
ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪﺷﺐ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﮊﯾﺮ
ﺩﺯﺩﮔﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽﭘﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﻣﻠﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻥﻫﺎ
ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎﯼ ﻣﺪﺭﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮﺷﯽﻫﺎﯼ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻭ
ﺗﺒﻠﺖﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ . ﺩﺭ ﻋﺴﻠﻮﯾﻪ، ﮔﻮﺷﯽﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮ ﻭ
ﮔﺮﺍﻥﺗﺮ ﺍﺳﺖ
.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺯﺍﻣﺒﯽﻫﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﺯﺍﻣﺒﯽ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺪﻑ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ
ﺻﺒﺢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺯﻧﺪ . ﺯﺍﻣﺒﯽ، ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﺯﺍﻣﺒﯽﻫﺎ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ .
ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ «ﺯﻧﺪﮔﯽ» ﻣﻌﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ . ﺁﻧﻬﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﺍﻣﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺯﺍﻣﺒﯽﻫﺎ، ﭘﻮﻝﭘﺮﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺭ ﻭﯼ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻗﯿﻤﺖ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﻭ ﺟﺴﻤﺸﺎﻥ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ. کمی بیشتر بیاندیشیم انهم صادقانه و ...
چن وقت پیش یه ایمیل اومد برام که این نوشته رو لینک کرده بود ، نویسندۀ این نوشته ناشناسه، چندان با این نوشته موافق نیستم ولی با این حال قابل تامله. نکنه واقعا زامبی شده ایم؟
اون کتاب قبلی که دیروز معرفی کردم رو یادتون میاد؟ ادامه ی کتابیه به اسم شهر اشوب ، اینم مثل قبلی فوق العاده اس. حتما بخونیدش.
چن وقت پیش که خونه رو جم و جور میکردیم یه کتاب قدیمی پیدا کردم از اینایی که داره از هم میپاشه و برگاش پوسیده ، منم عشق این جور کتاب ورش داشتم خیلی باحال بود از اون جایی که دلم میخواد دوستان هم ازش لذت ببرن میذارمش حتما دانلود کنین چون خیلی قشنگه در مورد ادب کردن یه ادم پول دار از خدا بیخبر به دست ملانصر الدینه.