داستان با رفتن کویچی ساکاکیبارا (به انگلیسی: Kōichi Sakakibara) به یومیاما شروع میشه. وقتی که کویچی به دبیرستان یومیامای شمالی میره و توی کلاس 3-3 میوفته و دختری رو میبینه که چشم بند داره و هیچ کس اونو نمیبینه. وبعد کم کم وارد ماجرای وحشتناک کلاس 3-3 میشه. ماجرایی که با مرگ ناگهانی میساکی یکی از بهترین و ممتازترین دانشاموزای کلاس 3-3 در 26 سال قبل شروع میشه و هم چنان ادامه داره.
رمان Another در سال 2009 در 667 صفحه به چاپ رسید و رمان موفقی بود. از روی این رمان یک مانگا به چاپ رسید و ساخت یک فیلم سینمایی (Live action) برای پخش در تابستان تایید شده است و نسخه انیمه این رمان از 9 ژانویه شروع به پخش شده. این رمان از معروفترین و موفق ترین رمان های جدید ژاپنی هست.
نویسنده داستان آقای Ayatsuji, Yukito هستند که اولین بار هست که اثری از ایشون انیمه میشه. اما ایشون هم سبک همسر نویسنده شون خانم Fuyumi Ono می نویسند که از موفق ترین رمان نویس های ژاپنی هستند و بیشتر معرف انیمه دوستان ایرانی هستند که از آثار ایشون تا به حال سه اثر به نام های Ghost hunt و Shiki و The Twelve Kingdoms تبدیل به انیمه شده که هر سه اثر هم به فارسی زیرنویس شدند. استدیوی سازنده هم از نظر جنبه های گرافیکی انیمه هاش معروف هست. این انیمه داستان و نویسنده ای قوی رو پشت خودش داره که برای مخاطبینی که انیمه هایی با داستان قوی و پشتوانه رمان و نویسنده های خوب رو می پسندند ساخته شده.
سیف در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوهای باروری و غلات است. سیف همسر باوفای ثور، ایزد قدرتمند آذرخش است و به داشتن موهایی بلند و زرین شهرت دارد. اطلاعات زیادی از این ایزدبانو در دسترس نیست و هیچ نشانی از او در اسطورهها دیده نمیشود، به غیر از نامش که اغلب در ادبیات کهن نورس ذکر شدهاست. سیف به عنوان مادر ایزدی به نام اولر، و از ثور، مادر الههای به نام ثراد به شمار میرود. در برخی از تفسیرات آمده که او دارای موهبت پیشگویی میباشد، اگرچه این ادعا در ادای شاعرنه ذکر نشده است. او حامی برداشت محصولات کشاورزی بود چون میدانست اینها میتوانند همانند سرمایهای برای مردم به شمار روند.
سیف دارای موهایی زیبا و خارقالعاده بود و بهترین افسانهای که او در آن نقش داشته است، هنگامی بود که ایزد شرارت لوکی به طور مخفیانه وارد اتاق خواب او شده و از روی کینه توزی، تمام موهای زرین او را کوتاه کرد. زمانی که این خبر به گوش ثور رسید بسیار خشمگین شد. ثور که نمیتوانست خشم خود را کنترل کند، لوکی را از زمین بلند کرده و قصد خرد کردن تمام استخوانهای بدنش را داشت، تا اینکه لوکی او را متقاعد کرد و قول داد که جایگزینی برای موهای سیف پیدا کند. ثور نیز پیشنهاد او را پذیرفت و از کشتنش چشمپوشی کرد. لوکی به غار بزرگ، خانهٔ پسران ایوالدی رفته و برای آنها دلیل سفر خود را بازگو کرد. سپس از این دورف ها درخواست کرد که طلا را جوری شکل دهند که به خوبی تارهای موی سیف شوند و چنان سحر و جادویی در آن بکار برند که بر روی سر او شروع به رشد کنند. دورفها موافقت کردند و موهایی زرین توسط رشتههای طلا درست کردند که در انتها لوکی آنها را به سیف داد. او همچنین نقشی در داستان بوجود آمدن پتک معروف ثور، میولینر دارد، اگرچه در اینجا هم نقش او بسیار کمرنگ و ناچیز است.
همچنین نام یکی از آتشفشانهای واقع در سیاره ونوس از روی سیف گرفته شدهاست. بسیاری از ویژگیهای سیاره ونوس از روی نام زنان و الهههای نامدارالهام گرفته است. نام خود سیاره نیز برگرفته از ایزدبانوی عشق و زیبایی رومی، ونوس است.
یک داستان شگفت انگیز از بارون کوزیمو لارس دو روندو که از دوازده سالگی به خاطر حلزون با پدر و مادرش قهر میکنه و تا زمان مرگ پاش رو روی زمین نمیذاره. بارون درخت نشینی که با پایه گذاری "پادشاهی درختی" زندگی خودش، برادرش، مردم امبروزیا و از همه مهم تر ویولتا تنها عشق واقعیش رو عوض میکنه.
هرمود در اساطیر اسکاندیناوی، پیامرسان ایزدان، پسر اودین و فریگ بود. او جسور و شجاع بود و همراه خود چوبدستی جادویی به نام گامبانتین حمل میکرد.
س از مرگ برادرش بالدر، فریگ در جستجوی دلاوری بود که بتواند با هل، فرمانروای سرزمین مردگان روبرو شود و برای بازگشت پسرش به دنیای زندگان به او التماس کند. در این بین هرمود شجاع و دلاور، داوطلب شد این مأموریت خطرناک را انجام دهد. سپس سوار بر اسلیپنیر، اسب فوقالعاده اودین شده و به سمت دنیای مردگان به راه افتاد. وقتی به دروازههای ورودی هلهایم رسید، یک راست بر روی آنها پرید و وارده سالن بزرگ مردگان شد. در آنجا بالدر را یافت و به هل برای آزاد کردن او التماس کرد. هل تقاضای او را تحت یک شرط پذیرفت: هرآنچه که در دنیا وجود دارد، زنده یا مرده باید برای بالدر عزاداری نمایند. اما اگر یک چیز هم برای او سوگواری نکند، او بالدر را تا ابد در سرزمین مردگان نگاه خواهد داشت.هرمود سریعاً به دنیای زندگان بازگشت و شرایط هل را برای ایزدان بازگو کرد. با توجه به محبوبیت بالدر، در نظر ایزدان شرط سادهای به نظر میرسید و همه در جهان با کمال میل برای او گریستند. همه جز یک تن که گریه تمام جهان را بیاثر نمود; لوکی خود را به صورت ماده غولی درآورد و از گریه کردن برای بالدر سرباز زد و لذا بالدر تا اتمام جهان در دنیای مردگان باقی ماند.
سیگین در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوی وفاداری و شفقت، دومین همسر ایزد شرارت لوکی بود که از او صاحب دو پسر به نامهای نارفی و والی شد. او بر طبق شواهد یکی از اعضای اسینجورها است، اما برخی تفسیرات او را جزو ونیرها به شمار میآورند و از والدین او نامی در افسانههای باقیمانده ذکر نشدهاست. هنگامی که لوکی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده شد و ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریخت، سیگین روز و شب کاسه به دست در کنار او بود و زهر را جمع میکرد تا مانع درد کشیدن همسرش شود. اما زمانی که میخواست کاسه زهر را خالی کند، چند قطره زهر بر روی لوکی میریخت، فریادی که لوکی از درد میکشید موجب زمین لرزه در میدگارد میشد.سیگین تا نبرد نهایی راگناروک در کنار لوکی باقی ماند.
هایمدال به نروژی باستان Heimdallr دراساطیر اسکاندیناوی، ایزد روشنایی و نگهبان قلمرو خدایان درآسگارد بود. او وظیفهٔ پاسداری از پل رنگینکمان بیفروست را بر عهده داشت، که آنرا از دژ خود به نام هیمینبیورگ زیر نظر قرار میداد. او فرزند نه مادر هایمدال بود و در انتهای جهان به دنیا آمده، و توسط نیروهای زمین، آب دریاها و خون گراز بزرگ شده بود. به دلیل دندانهای زرین و براقی که داشت به او همچنین لقب گولینتانی یا دندان طلا را داده بودند. هایمدال تواناییهای منحصر به فردی داشت. بینایی بسیار قوی داشت به طوری که قادر به دیدن دور دستها تا فواصل صدها مایل، حتی در شب بود، شنوایی فوقالعاده دقیقی داشت و میتوانست صدای رشد گیاهان بر روی زمین را بشنود و به خوابی کمتر از یک کبوتر احتیاج داشت. او همیشه در دژ خود تمامی نقاط را زیر نظر داشت و از خدایان در مقابل نفوذ غولها و جوتونها مراقبت میکند. او دارای شیپوری به نام گالار بود که در مواقع خطر آن را به صدا در میآورد و صدای شیپورش در آسمان و زمین و جهان زیرین شنیده میشد.
گفته شده در آخرین نبرد راگناروک، او و دشمن دیرینهاش، لوکی یکدیگر را از بین خواهند برد
اطلاعات بیشتر: IMDB
ژانر: هیجان انگیز
کیفیت: BluRay 720p
حجم: 650MB
محصول: آمریکا امتیاز: 7.5
خلاصه داستان: بنیامین انگل، یک جوان آلمانی است که در مبحث کامپیوتر خبره می باشد. او به یک گروه متشکل از هکرهای حرفه ای و البته خرابکار دعوت می شود تا عملی انجام دهند که توجه دنیا را به خود جلب کنند ...
Who Am I - Kein System ist sicher 2014 BluRay 720p
در هنگام دانلود از وی پــی ان استفاده نکنید IP شما حتما باید مختص به ایران باشد
پیشنهاد میکنم حتما ببینید
اسکادی (به زبان نروژی باستان : Skaði) در اساطیر اسکاندیناوی، غولی مؤنث که با نام ایزدبانوی کفش برفی شناخته میشد. اسکادی الههٔ فصل زمستان وایکینگها، دختر غولی به نام تیازی و همسر ایزد بادها، دریا و آتش نیورد بود و در جهان آسگارد، اقامتگاه افسانهای خدایان جنگاور اسکاندیناوی به دنیا آمده بود.
هنگامی که پدرش به سبب ربودن ایزدبانوی زیبای جوانی ایدون، توسط خدایان کشته شد، اسکادی غرق در خشم، تصمیم به انتقام پدر گرفت و زرهپوش به آسگارد سفر کرد تا انتقام پدر را بگیرد. اما خدایان درعوض نبرد، با او تأمل کردند و در ابتدا به وی پیشنهاد جبران خون پدر بوسیلهٔ طلا و جواهرات را دادند. اما اسکادی که از قبل توسط گنجینههای پدر و پدربزرگش به ثروت رسیده بود، این پیشنهاد را رد کرد. خدایان از او پرسیدند; از ما چه درخواستی داری؟ و اسکادی پیشنهاد ازدواج با یکی از ایزدان را داد. از آنجایی که هیچ یک از خدایان داوطلب به ازدواج با او نبودند، این پیشنهاد را به یک شرط قبول کردند. او باید تنها با دیدن پاهای آنها، یکی از ایزدان را انتخاب میکرد. او با دیدن دو پای بسیار زیبا بین پاهای خدایان، با تصور این که این پاها نمیتوانند به کسی جز ایزد محبوب و زیبای بالدر تعلق داشته باشند، آنها را برگزید.اسکادی به سرعت چشمان خود را باز کرد و به سمت همسر آیندهاش که فکر میکرد بالدر است خیره شد، اما متأسفانه پاها مربوط به ایزد دریاها نیورد بود. آنها برای زندگی از آنجا که همسرش به مناطق ساحلی و اسکادی به کوهستان و همراهی توسط گرگهایش علاقه داشت، تصمیم گرفتند ابتدا در کوهستان و بعد از آن در کنار ساحل زندگی کنند. آنها نه شب در ثریمهایم سپری کردند، اما نیورد از زندگی در کوهستان خسته شده و صدای گرگها او را آزار میداد پس تصمیم گرفتند به کنار ساحل بروند. پس از گذراندن نه شب دیگر، اسکادی نیز نظری مشابه با همسرش داشت، خانهای آفتابی همراه با صدای مرغان دریایی نمیگذاشتند او به خوابی راحت فرو رود. در انتها تصمیم گرفتند از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به محل زندگی خود بروند.
یک کتاب جالب مملو لحظات خنده داری ناشی از دعواها و کل کل های دن کامیلو و په پونه.دن کامیلو کشیش سادهای که با مجسمه مسیح حرف میزنه و فکر میکنه همه دارن کمونیست میشد و په پونه مرد زورگو و لجبازی که میتینگ های تبلیغاتی کمونیسم میذاره.
خود من این کتاب رو از کتابخونه مدرسه مون خوندم ولی تو همه کتابخونه ها پیدا میشه. اگه وقت کردین حتما بخونینش.
از روی این کتاب فیلمی هم به اسم The World of Don Camillo ساخته شده.
یکی از مشهور ترین کتابای اسکات اودل جزیره دلفین های ابی رنگه. در مورد دختر سرخپوستی که مجبور میشه تنها توی جزیره محل زندگیشون بمونه و زندگی کنه در حالی که خانوادهاش از جزیره رفتن. نکته جالب اینه که جزیره ای با این مشخصات نزدیک خونه اودل توی کالیفرنیا وجود داشته.
یکی از جالبترین کتاباییه که خوندم . یه فیلم هم داره که من ندیدم. کتاب زیه هم ادامه ای میباشد بر جزیره ... ولی خوب اصن به پای جزیره ... نمیرسه و در مورد اتفاقایی که بعد از پیدا کردن خانواده اش براش رخ میده اما از نگاه خواهرزاده هاش.
هر دو کتاب ارزش خوندن رو دارن. و حس خوبی به ادم میدن.
براگی در اساطیر اسکاندیناوی ایزد سخنوری و شعر بود. او فرزند اودین و فریگ و همسر ایدون، الهه حاصلخیزی و جوانی بود. او به شکل پیرمردی با ریشهای بلند، که در هنگام ورود به والهالا به جنگجویانی که در نبرد کشته شده بودند، خوشآمد میگفت.
همسرش ایدون، سخنان را بر روی زبانش کندهکاری کرده بود که شاید روزی بیشتر از یک استاد واژگان بشود. او اشعار را با الهام گرفتن از انسانها بوسیله اجازه دادن برای نوشیدن شهد شعر مینواخت. به افتخار پادشاه مرده با خوردن جام براگی سوگند یاد کرد. قبل از اینکه پادشاه بر تاج و تخت بنشیند، او از آن جام نوشید. او از معدود ایزدانی است که گفته شده توسط هر فردی در تمام طبقات جهان مورد احترام بود. به جای اینکه یک جنگجو باشد، دربارهٔ صلح و سیاست سخنرانی مینمود. او سخنوری فوقالعاده، دارای صدایی زیبا، استعداد والایی در موسیقی و اجرایی که میتوانست هر مخاطبان را جذب به خود کند داشت
نمیدونم چقد با Schiller اشنایی دارین. یه گروه الکترونیک المانی که از 1998 شروع به کار کردن و اسمشون رو از یوهان فردریش شیلر گرفتن. پس از تغییراتی حالا کریستوفر وندیلن تنها عضوه این گروهه که با هنرمند های مهمان زیادی کار کرده. تمام البوم ها با یک سال تاخیر در امریکا منتشر شدن به جز Upus و Symphonia.
18. Bermuda Dunes (07:22)
نیل گیمن رو احتمالا میشناسیدش. نویسنده کتاب فوق العاده کورالاین که یه فیلم هم از روش ساختنو ما امروز میخوام یه کتاب دیگه رو معرفی کنم. کتاب گورستان
خود من این کتاب رو سال دوم راهنمایی خوندم. دوستم از کتابخونه قرض گرفته بود و منم یه روزه ازش قرض گرفتم و تا تموم نشد زمین نذاشتم. حس خیلی خوبی بم داد.
داستان در مورد پسری که وقتی خیلی کوچیکه، پدر و پادرش رو میکشن و اون فرار میکنه توی یه گورستان و روح های گورستان بزرگش میکنن پسری که قدرت های عجیبی داره و به دست میاره.
شخصیت موردعلاقه منم سیلاس بود.
اگه این کتاب رو دیدین بی معطلی بخرینش.
در اسطورههای نورس، ایدون Iðunn نگهدارنده سیبهایی است که به ایزدان جوانی جاودان میبخشد. نام ایدون از زبان نروژی قدیم گرفته شده و به معنای «همیشهجوان» یا «جوانکننده» است. در داستان فریفتگیهای گیلفی Gylfaginning آمدهاست که ایدون زن براگی است.
ایدون زمانی توسط غولی به نام تیازی ربوده شد. لوکی به غول در این کار کمک کرد. لوکی که شکل شاهین به خود داده بود در اسارت غول درآمده بود. غول که میدانست او یک شاهین عادی نیست او را به بند کشیده و به او گرسنگی میداد. غول او را مجبور کرد تا نام خود را بگوید و در ربایش ایدون به او کمک کند. لوکی سرانجام ناچار به همکاری شد.
خدایان متوجه غیبت ایدون نشدهبودند تا اینکه آثار پیری بر چهرههایشان نمایان شد. لوکی که یک سیب از ایدون برداشته و خورده بود هنوز جوان مانده بود و خدایان با دیدن او متوجه قضیه شدند. لوکی سپس همه چیز را اعتراف کرد و به خدایان کمک کرد تا ایدون و سیبهای او را بازپس آورند. آنها این کار را از طریق گمراه کردن غول و تبدیل کردن ایدون به یک دانه گیاهی یا پرستو و ظاهر کردن او در آسگارد انجام دادند.
پیش از مسیحی شدن منطقه، از ایدون تنها در شعری به نام هاستلونگ Haustlöng نوشته تیودولفرس Þjóðolfrs یاد شدهبود (حدود ۹۰۰ میلادی). اسنوری استورلوسون از این شعر در اثر خود فریفتگیهای گیلفی استفاده کردهاست. افزودن بر این نام ایدون در لوکاسنا یاد شدهاست. جز اینها نام او در متن دیگری از متون بهجامانده ذکر نشدهاست. اگر ایدون از ایزدبانوها بوده به احتمال زیاد از ایزدبانوهای معروف نبوده اما آنگونه که از داستان بالا برمیآید برای پیروان اودین، آسنها اهمیت داشتهاست.
احتمالاً میان داستان ایدون و داستان سیب طلای هسپریدس ارتباطی وجود دارد. سیب به طور کل در داستانها با ایزدبانوها بهویژه ایزدهای مادر همراه است.
«دیوید نایپ» بر این باور است که ربوده شدن ایدون توسط تیازی در هیئت عقاب نمونهای از نقشمایه «ربوده شدن واسطههای دستیابی به جاودانگی از سوی یک عقاب» است که در اسطورههای هندواروپایی دیگری نیز دیده میشود. افزون بر این به باور نایپ نمونهای مشابه با دزدیده شدن سیب ایدون نماد باروری در اسطورههای کلتی دیده میشود. در آن اسطورهها، پسران توئیرن به شکل عقاب درآمده و سیبهای مقدس را از باغ هیسبرنا میدزدند. در اینجا نیز تعقیب رخ میدهد و محافظانی که تعقیب میکنند شیردالهای ماده هستند.
فورستی در اساطیر اسکاندیناوی، خدای عدالت، میانجیگری و صلح بود. او فرزند ایزد روشنایی بالدر و همسرش نانا بود. فورستی در قصری زیبا به نام گلیتنیر فرمانروایی میکرد، که به عنوان محلی برای اجرای قانون و عدالت، که تمام اختلافات در آنجا حل و فصل میشدند، به شمار میرفت. گلیتنیر دارای سقفی نقرهگون بود که بوسیله ستونهایی زرین نگهداری میشد و انعکاس نور بر روی آنها از دوردستها قابل مشاهده بود. مردمانی از قومهای مختلف برای حل مشکلاتشان به گلیتنیر میآمدند، و گفته شده هیچ کس از قضاوت فورستی، ناراضی آنجا را ترک نکرده است.
فورستی با ایزد توتنها فوسیت قابل قیاس است که در هلیگولند پرستش میشد. احتمالأ در زمانهای گذشته، فورستی دارای زیارتگاهی نزدیک به چشمهای در جزیرهای بین دانمارک و فریسیا، که بر طبق منابع قدیمی، هلیگولند نامیده میشد، بوده است
جدید ترین البوم Secret Garden و بازهم باغ جادویی دونوازی ویولون و پیانو.
این البوم یه جورایی فشرده ای از تمام البوم های قبلی Secret Gardenـه. با تمام حسی که در اون ها بوده.
بهترین قطعه ها از نظر منBelonging و Awakening , Song from a secret garden, Just the Two of Us.
امید وارم لذت ببرید.
1 Sometimes When It Rains ۴:۳۲
۲ Heartstrings ۳:۲۰
۳ Awakening ۳:۵۷
۴ The Promise ۳:۲۲
۵ Reflection ۳:۰۴
۶ Ode To Simplicity ۳:۲۷
۷ Poéme ۳:۴۲
۸ Sortie ۳:۳۹
۹ Just the Two of Us ۳:۵۴
۱۰ Song From a Secret Garden ۳:۱۹
۱۱ En Passant ۳:۱۲
Nocturne ۳:۲۶ ۱۲
۱۳ Papillon ۳:۱۹
۱۴ Belonging ۴:۰۸
۱۵ Serenade To Spring ۳:۰۲
۱۶ Song At the End of the Day ۳:۴۱
You Raise Me Up ۵:۰۵ ۱۷
گرد ،به نروژی باستان Gerðr در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از یوتونها، ایزدبانوی زیبای ساکن یوتونهایم، همسر فریر و دختر غولی به نام گیمیر بود. او به عنوان ایزدبانوی زمین، تجسم شخصیت خاک حاصلخیز به شمار میرفت. گرد برخی مواقع با نامهای گردا و گرث نیز شناخته میشود.
او به قدری زیبا بود که روشنایی بازوان برهنه او، زمین و دریاها را روشن میساخت. گرد هرگز تمایل به ازدواج با فریر نداشت و پیشنهاد او مبنی بر ازدواج را رد کرد. فریر از برج دیدبانی «Hlíðskialf» که معمولاً مقر اودین و همسرش فریگ بود، نظارهگر تمام جهانها میشد. چنین شد که او دوشیزهای زیبا را در دربار غولی به نام گیمیر مشاهده کرد و به شدت شیفتهٔ او شد. طبق داستان، فریر قاصد خود اسکرنر را در ازای اسبی که قادر به حرکت در تاریکی بود، و شمشیری که به خودی خود با غولان مبارزه مینمود، برای خواستگاری نزد گرد فرستاد. فریر این دو گنجینه را به او عطا کرد و اسکرنر نیز توسط اسب جادویی خود به سمت قلمرو غولها به راه افتاد. اما او حتی با اهدای یازده سیب زرین یا سیبهای جاودانگی و همچنین حلقهٔ جادویی دراپنیر که هر نه شب، نه حلقهٔ جدید همانند خود به وجود میآورد نتوانست توجه گرد را جلب کند. چنین شد که اسکرنر با شمشیر فریر که بعدها منجر به مرگ او به دست سورت در نبرد پایانی راگناروک شد، او را تهدید نمود، که جهان را با یخ خواهد پوشاند و توسط جادوی قدرتمندی زندگی گرد را با غم و اندوه پر خواهد کرد. او بالاخره پذیرفت که نه روز بعد فریر را در جنگلی ملاقات نماید، و پس از آن همسرش شد.
یه کتاب خیلی جالب. پر از اتفاق های تصادفی ای که باعث میشن یه داستان قدیمی کشف بشه. همه چیز اما با محکوم شدن استنلی به دزدی نکرده و فرستادن اون به یه اردوگاه تابستانی شروع میشه. اردوگاهی که توی اون مجبوره هر روز یه گودال بکنه. یه اردوگاه پر از ادمای عجیب غریب.
گفیون یکی از قدیمیترین الهههای گیاهان و باروری در اساطیر اسکاندیناوی، که خصوصاً با گاوآهن در ارتباط بود.
در یکی از روزها گفیون خود را به شکل پیرزنی درآورد و از گیلفی، پادشاه سوئد زمینی را درخواست کرد. پادشاه به او وعده داد اگر توانست هر مقدار زمین را در عرض یک روز و یک شب شخم بزند، آن زمین مال اوست. گفیون با استفاده از چهار پسرش که به صورت چهار گاو نر در آمده بودند زمینها را شخم زده و او با این کار دریاچههای بسیاری را نیز در سرزمین سوئد ایجاد کرد.
گاهی گفیون را یکی از شکلهای نام فریگ میتوان فرض کرد.
یه کتاب نوجوان دیگه، در مورد برادلی بدترین دانش اموز کلاس که هیچ کس دوست نداره کنارش بشینه. اما با اومدن جف یه همکلاسی جدید از واشنگتن و یه مشاور به مدرسه شون، همه چیز عوض میشه.
پسری که همه هیولا میبیننش در واقع یکی از خلاق ترین بچه های مدرسه است.
پشت جلد کتاب
رمان ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر برنده نوزده جایزه به انتخاب کودکان است. گاهی سخت ترین کار دنیا این است که توانایی هایت را باور کنی! برادلی چاکرز، بزرگترین شاگرد کلاس، تا دلت بخواهد دروغ می بافد؛ آن هم دروغ های شاخدار! او با هم شاگردی هایش توی مدرسه دعوا راه می اندازد و از درس و مشق متنفر است. در مدرسه هیچ کس جز کارلا ، مشاور جدید مدرسه، برادلی را دوست ندارد